همه چیز از همین کافه شروع شد
بیشتر وقت هایم را در کافه های مختلف میگذراندم
همیشه صمیمیت افراد انجا را دوست داشتم
یا به اصطلاح همین روابط کاری
از دور برایم زیبا بود
من که نمیدانستم عاقبت این کافه رفتن ها
میشود دل دادگی خودم
به آن پسرکی که هنگام غروب می آمد
یک سفارش نوشیدنی میداد و غرق میشد در تلفن همراهش
من از دور نظاره گرش بودم
و او بی تفاوت به آدم های اطرافش
مدت هاست که برای دیدنش دیگر نتوانسته ام کافه گردی کنم
من هستم و همان کافه همیشگی
برچسب : نویسنده : efaraaanc بازدید : 179